
ولايت فقيه میراث گرانسنگ امام خمینی(رضي الله عنه)
حجتالاسلام والمسلمین سيد محمّدمهدی ميرباقری
مقدمه
به مناسبت سالگرد ارتحال بزرگ مردی که هدایت و پیروزی انقلابمان مدیون ولایت الهی اوست و نه تنها انقلاب ایران، که تحولات اجتماعی مهم سه دهه اخیر و بلکه فراتر از آن، احیاء مجدد هویت دینی جوامع در این سالها رهین ایمان و اندیشه و عملکرد الهی اوست. به جاست در این سالگرد بر بزرگترین یادگار این آیت الهی یعنی ولایت فقیه مروری اجمالی داشته باشیم.
با تولد انقلاب اسلامى و تشكيل حكومت دينى، بحث ولايت فقيه شكل جديد و پيچيدهاى به خود گرفت. چون مرام انقلاب، آرمان خواهى دينى و شعار جهان محورى آن، «حكومت اسلامى» بوده است پس طبيعى است كه نوعى اصطكاك و چالش با آرمان و مرام دنياى ماديت داشته باشد. و روشن است كه موضع اساسى درگيرى فرهنگى ما با غرب، همان نهادينه كردن حكومت دينى و تثبيت موقعیت و موفقيت نظام ولايى اسلام است. از اين رو مهمترين هدف در هجوم فرهنگى دشمن، از ميان بردن همين نقطه قوت حكومت دينى است. و براى رسيدن به این مقصود همواره در صدد القاى اين شبهه است كه «اسلام قدرت اداره جامعه را ندارد».
گفتنى است، در ميان دوستان نيز بحث كار آمدى و حيطه قدرت عملكردىِ ولايت فقيه، بارها بحث و بررسىِ جدّى شده است و به دنبال آن، نزاعها و ديدگاههاى فراوانى را شاهد بوده و هستيم.
از مهمترين موضوعات اين بحث، ارتباط گسترده «حكومت»، «فقه» و «حاكم» است. داشتن هر گونه ديدگاهى در اين موضوع، ترسيمى خاص از حكومت دينى و نحوه دخالت ولايت فقيه در امر اداره نظام را به دنبال خواهد داشت. البته بحث در باره «نسبت دين و حكومت» در حوزههاى گوناگون قابليت طرح و بررسى دارد كه پارهاى از آنها مربوط به مسائل اعتقادى و در حوزه انديشههاى كلامى و پارهاى ديگر مربوط به مباحث سياسی و بخشی هم مربوط به حقوق اساسى است. پيش از طرح نظريهها، شايسته است به این نكته مهم توجه داشته باشيم كه: اين بحث اگر چه به صورت پراكنده در پيشينه معارف دينى وجود دارد و انديشمندانى هم به آن پرداختهاند، ليكن پيش از پیروزی انقلاب، هيچگاه جايگاه واقعى خود را پيدا نكرد.
آنچه در اين نوشتار از نظر خوانندگان گرامى مىگذرد، بحث درباره اين مطلب است كه آيا ولايت با «فقه» است يا «فقيه»؟ يعنى در سرپرستى و ولايت جامعه، كسى كه ولايت مىكند، فقيه است يا فقه؟
پاسخ اين پرسش، به چگونگى برداشت ما از «ولايت فقه» و «ولايت فقيه» بر مىگردد.